برای شروع درود می فرستم به تو اسماعیل مختاری که در نقش پدری، سربلند از میدان جنگ درآمدی و فرزندی را برای ایران تربیت کردی که « ایستاده مردن را به به نشسته زیستن در ذلت» ترجیح داد.
برای یک پدر از دست دادن فرزند، تلخ ترین حادثه زندگی است. دلبندت را با هزاران تلاش و نگرانی بزرگ کرده و برای آینده او نقشه های رنگارنگی طرح می کنید. اما دست روزگار هیچ چیز را برای ما پیش بینی نمی کند. و ناگهان صبح می شود، بیدار می شوی و می بینی که همه آن آرزوها ناپایان مانده است. ولیکن همگی می دانیم که مرگ پایان زندگی نیست.
هرچند جای او و صدای آوازه هایش درخانه خالیست، ولیکن ترانه آزادی او در تاریخ قهرمانان ایران همواره جاودان خوانده می شود. برای سالگرد ژاله، امیر، محمد و حامد و همه فرزندان ایران از این راه دور در برگه های مجازی به همراه شما بودم و با دیدن تصویری که دلتنگ محمد نشسته اید، برآن شدم چند خطی را برایتان بنویسم.
از شما می خواهم وقتی به دیدار محمد، امیر، ژاله و گل های آرام خوابیده می روید، گریه نکنید چرا که دشمنان آنها را شاد خواهید کرد. برهمگان آشکار است که فرزندان برنای ایران، جان خود را برای شادی، رفاه و آزادی مردم ایران فدا کردند. وقتی به دیدار یار می روید، برایشان بگویید که راهشان ادامه دارد و تا تحقق آزادی و برابری ایستاده ایم و نمی گذاریم که صدایشان را خاموش کنند. بدانند که عمر دیکتاتور رو به پایان است و این ایران جاودان است که می ماند.
پاینده ایران
رضا پهلوی
A letter to a father
In the beginning, I salute you, Esameil Mokhtari! salute you as a father who was victorious in the battlefield and trained a son for Iran who preferred “to die standing rather than to live sitting in humiliation”.
....
I request you not to weep when you go to visit Mohammad, Amir, Jaleh and the flowers who are resting in peace; because you will make their enemies happy. Everybody knows that the Iranian brave youth sacrificed their lives for happiness, prosperity and freedom for the Iranian nation. When you go to visit our loved ones, tell them their goal will be continued. We will be standing until we achieve freedom and equality we will not let their voice be silenced.
They must Know that the dictator’s life is about to end it is our immortal Iran that will remain forever.
Reza Pahlavi
*****************************
شعراز اسماعیل مختاری پدر برای فرزند دلبندش محمد
********
پسرم با دل بیکینه ز دنیا رفتی — خوب کردی که از این بزم غمافزا رفتی
تیرگیهای زمین جان و تنت را افسرد — بال پرواز گشودی به ثریا رفتی
بشنو از نی که در اندوه تو آهسته سرود — به سراشیب فنا با دل شیدا رفتی
دست بر صورت و جان و تن خود بنهادی — همچو عطر گلی از دامن دنیا رفتی
گفته بودی که ایستاده سفر خواهم کرد — حسبنالله که چنان سرو به طوبا رفتی
عاقبت سوخت تن و جان تو با هُرمِ فشنگ — این چنین بود که با قامت رعنا رفتی
آری ای عشق چه گوییم که از سوز فراق — با نسیم سخن حافظ تنها رفتی
ماه بهمن ز فراق تو سرودیم غزل — پسر خوب پدر ای گل زیبا رفتی
میچکد قطره باران ز نگاه دل من — همچنان اشک که از چشم دل ما رفتی
شکوه از منطق دین پیش خدا میگویم: — پسرم با دل بیکینه ز دنیا رفتی