در چند وقت اخیر همه از داستان غم انگیز خشک شدن دریاچه ارومیه، از خشونت حکومتی که در مقابل شهروندان قهرمان آذربایجانی که برای حفظ این پارک ملی به اعتراض برخاستند، صحبت می کنند. با کنکاش در سایت های مختلف در دنیای مجازی و دیدن عکس های غیر قابل باور از این منطقه نا خودآگاه به دوران نوجوانی برگشتم زمانی که سیزده سال بیش نداشتم و با هواپیماهای یک موتوره از نوع بیچ کرفت بونالزا تمرین پرواز داشتم. برای یک پرواز شش ساعته، سه ساعت رفت و سه ساعت برگشت، تبریز را انتخاب کردم تا با یک تیر دو نشان را هدف کرده باشم: تمرین پرواز و سیاحت از آسمان و زمین.
پرواز بر فراز دریاچه رضاییه، جزایر کوچک و بزرگ، طبیعت و گوناگونی این زیستگاه با وجود فلامينگوها، پليکان ها، اردک ها، غازها و ... غیر قابل توصیف است. از همان سن بسیار به مسائل زیست محیطی علاقمند بودم هرچند که این مبحث آن روزها مد نبود ولی در همان سن به معضلات اکوسیستم با توجه به گوناگونی اقلیمی ایران فکرمی کردم. خوب بخاطر دارم تنها میگوی بومی که در محیط این دریاچه می توانست زندگی کند آرتمیا غذای فلامینگو ها بود. پرندگان مهاجر از روسیه، با عبور از فراز دریاچه، از این میگوها تغذیه می کردند.
وقتی پس از 38 سال از خشک شدن این دریاچه، مرگ پرندگان در قندیل های نمکی و از بین رفتن آن میگوها می شنوم، هنوز باورم نمی شود که آن زیبایی که من با افتخار از فراز آسمانش مانند لک لک ها می پریدم شاید دیگر نباشد، آنهم تنها فقط بخاطر بی درایتی یک حکومت که نه تنها قادر به حفظ با ارزش ترین ذخیره بیوسفر جهانی نیست بلکه دلسوزان محیط زیستی و مردم غیور و دلسوز آذری را هم که برای حفظ این سرمایه ملی به پا خاسته اند، سرکوب می کند.
آن پرواز را بخاطر سپردم و باور دارم که دوباره بار بر آسمان آبی این دریاچه با غروری بیشتر از قبل پرواز خواهم کرد.
ـ تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در دورترین جای جهان ایستادهام:
کنارِ تو.
ــ تو کجایی؟
در گسترهی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟